نمیدانم چشمانت با من چه میکند !!!

فقط وقتی که نگاهم میکنی چنان دلم از شیطنت نگاهت میلرزد

که حس میکنم چقدر زیباست فداشدن برای چشمهای که تمام دنیای من است ...

تو که باشی من ارامم ،،،اگر ناراحتت میکنم،،،

طعنه میزنم،،،سخت میگیرم

گوشت تلخی میکنم،،،همه حرف پوچ است،،،

در اصل تو که باشی

من حرفی برای گفتن ندارم جز...

اینــــــکه عاشـــــــــــقـــــــــت میـــمانـــم

عشــــــــــــق،رقصیدن به ساز کسی نیست ،

یک رقص دونفــــــــــــره است،

گاهی به عقب گاهی به جلو...

از مـــــــــــن نپــرس چقدر دوستت دارم

اینجـــــــــــا در قلب من حد و مرزی برای حضور تو نیست

اگر می بینی عاشق تو هستم

دیوانه ی تو هستم وتمام فکر وزندگی من تو شده ای

به خدا بدان که این دست خودم نیست

اگر میبینی چشمانم در بیشتر لحظه ها خیس است

و دستانم سرد است

واگر میبینی همه ی لحظه های دور از تو بودن اینهمه

سخت وپر از غم وغصه است

بدان که این دست خودم نیست

دست خودم نیست که همه ی لحظه ها تو را در جلوی چشمانم

میبینم وبه یاد تو میباشم

به خدا دست خودم نیست که هر شب به آسمان نگاه می اندازم

وستاره ای درخشان را میبینم وبه یاد تو می افتم

دست خودم نیست که هر سحرگاه به انتظارت مینشینم تا در آسمان دلم

طلوع دوباره ای داشته باشی

جون ودلم...دست خودم نیست که اینهمه تو رو دوست میدارم

این همه احساسات عاشقانه که من برای تو مینویسم دست خودم نیست

همه ی این احساسات وعواطف عاشقانه از این قلب عاشق من است

وبدان که همه ی این دردسرها وغم وغصه ها واشکها، درد این قلب عاشق من است

این قلب سرخ وکوچک من انتظاری بالاتر از عشق دارد

این قلب من تو را می خواهد وبه جز تو هیچ چیز از من نمیخواهد

نه خونی میخواهد نه نفسی

نه زندگی را می خواهد نه هم نفسی

این قلب سرخ تنها تو را می خواهد،فقط تو را نفسم

عزیز ، لحظه هام دست خودم نیست،دست این قلب پر توقع من است...

به قلبم حق میدهم که تنها تو را بخواهد...

چون تو اولین وآخرین عشق واقعی وهمدلی هستی که در اعماق قلبم نشسته ای

وکسی هستی که میتوانی قلبم را برای همیشه نزد خود نگه داری

وبا حضورت در قلبم انتظار آن را برآورده کنی

چونکه تـو لایق آن هستی عشق نازم

میپــــــــــــرسی چقدر دوستم داری؟؟؟

میخنــــــــــــــدم

ومیگــویــــم

جهان را متر کرده ای؟؟؟

صدای مردانه ات دلم را می لرزاند

گوش هایم همیشه به انتظار شنیدن حرف هایت مینشیند

دستان بزرگ وقوی ات

مرا یاد یک واژه می اندازد

وآن هم "امنیت "است

اغوشت همچون دریایی پر تلاطم است

ومن چقدر غرق شدن در این رویا را دوست دارم

تو فقط مرده من بمان ومن

هم قول میدهم تا ابد بانــــــــــوی تمام لحظاتت باشم

وقتـــی میگـــوی

دوستـــت دارم

راهی برایــم نمیگذاری

جــــــــــــز

بوسیـــدن لــــب هایت...

آغوش تو گناه نیست.....

من در اغوش تو آرامش یافته ام.

که هیچ گناهی با آرامش مانوس نیست

من در اغوش تو امنیت را احساس کرده ام

که درهیچ گناهی امنیت محسوس نیست

من در اغوش توتمام زیبای را لمس کرده ام

که در هیچ گناهی ملموس نیست

    پس امانم بده که تا ابد در دل این زیبایی ارامش یابم

صبـــــــــــــح یعـــنــــــــــــی

مست صدای تو

ظهـــــــــــر یعــنـــــــــــی

انتظار تو

عصـــــــــــــریعـــنـــــــــــی

دلتنگم برای تو

شــــــــــــــــب یعـــنــــــــی

یاد تو

وتـــــــــــو یعـــنـــــــــــــــی

تمام لحظه های من